امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

دسته گل روز مادر

بهداد جانم سلام تو هفته ی تجلیل از مقام زن و مادر هستیم. خوشحالم. آخه دومین سالی هست که به یمن قدوم مبارک شما به مقام مادر بودن مفتخر شدم. حس مادری قشنگه. لمس بودن تو، لمس وجودت برای من مادر به قدری شیرین و دلچسبه که با هیچ حسی قابل مقایسه نیست. اما از شیرین کاری این روزا برات بگم که خاطره اش هیچ وقت از دل و ذهنم بیرون نمیره. و اسمش شده دسته گل روز مادر. می خواستیم بریم بیرون. شما رو آماده کرده بودم و دیگه کاری نداشتی . داشتی توی خونه می پلکیدی و منم بدو بدو داشتم مانتوم رو تنم می کردم که بریم . اما تا یه لحظه ازت غافل شدم یک صدای شکسته شدنی از بیرون از اتاق خواب شنیدم که هراسون خودم رو بهت رسوندم .تو هم هاج و واج ایستاده بودی&nbs...
12 ارديبهشت 1392

مهر مادری

    مهر مادری چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود . تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید ...
11 ارديبهشت 1392

روز مادر...

  ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟ آن زمان که خط خطی های بی‌قراری ام را با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است. و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد. در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بار ها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی. آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط ، امید را هرگز از یاد نبرم. یادم نمی‌رود چه شب ها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب ...
11 ارديبهشت 1392

روز بعد از واکسن

بهداد عزیزم . مرد کوچولوی من! گفتم که دیروز واکسنت رو زدیم. اما عجب واکسنی بود.!!! واکسن سه گانه شامل بیماریهای دیفتری کزاز سیاه سرفه و واکسن فلج اطفال و واکسن ام ام آر که شامل بیماریهای سرخک سرخجه و اوریون. والا این واکسن دیگه برات رمق نگذاشت و دیشب که تا صبح تب داشتی و تمام مدت پاشویه ات کردیم و تو هم ناخوش بودی و گریه می کردی و واقعا حالت دست خودت نبود. واقعا فیل افکن بود چه برسه به یه بچه . خلاصه که صبح هم وقتی که پاشدی و به به خوردی و خواستم که قطره ات رو بدم . برای اولین بار توی عمرت استفراغ کردی و من حسابی هول کردم و دست و پام و گم کردم اونم از ترس اینکه مبادا یهو تشنج کنی. اما خودت هم چون اولین بارت بود ترسیده بودی و ...
10 ارديبهشت 1392

واکسن 18 ماهگی

بهداد عزیزم، فرشته ی کوچولوی دوست داشتنی من امروز صبح (٩ اردیبهشت ٩٢ ) با کلی سلام و صلوات رفتیم مرکز بهداشت که واکسن یک سال و نیمه گیت رو بزنیم. واکسن سه گانه و فلج اطفال و ... می بینی که چطور روزها از پی هم داره میاد و میره و تو هیجده ماهه شدی و وقت واکسنت شد؟ برای خودت مردی شدی... عزیزم ، خوشبختانه امروز صبح زود از خواب پا شدی . حمامت کردم و لباسهای راحت تنت کردم و صبحانه بهت دادم و قطره استامینوفن هم بهت دادم که وقتی که واکسن زدی خیلی اذیت نشی. واکسنت رو زدیم و تو هم خیلی گریه کردی. شاید نه به خاطر واکسن . به خاطر اینکه من و بابایی دست و پات رو گرفته بودیم و خانم پرستار هم داشت کارش رو می کرد. یه کم هول ک...
9 ارديبهشت 1392

لذت زندگی...

  ************************************ یاد بگیریم،چگونه بیشترین لذت را از زندگی ببریم ************************************ برای آنهایی که تصمیمات مهم می‌گیرند، زندگی می‌تواند کاملاً متفاوت باشد. معنا و مفهوم زندگی شما همان چیزی است که خودتان هر روز با اعمال و افکارتان می‌سازید. زندگی از انتخاب‌های شما تشکیل می‌شود و تصمیم‌گیری اهمیت زیادی دارد زیرا هر انتخاب شما هم عواقب و هم فوایدی به دنبال دارد؛ سعی کنید همیشه قبل از هر تصمیم این دو را در نظر بگیرید.   مراحل لذت بردن از زندگی: 1. از زمان حال لذت ببرید. هر روز را طوری زندگی کنید انگار آخرین روز زندگیتان است....
8 ارديبهشت 1392

ماهگرد هجدهم

    تولد هجدهمین ماه زندگیت مبارک دردونه ی من بهداد جانم هیجده ماهه که قدمهای کوچولوت رو توی زندگی و خونمون گذاشتی. خوش اومدی عزیزم تو خوشبوترین گل شاخه ی زندگیمون هستی. به امید هجده هزار ماهیگیت عزیزم.    ...
7 ارديبهشت 1392

گزارش هفده ماهگی

  بهداد گلم از روزای قشنگ هفده ماهگیت میخوام بگم. اگه بخوام راستش و بگم به خدا دلم می سوزه که هی داری ماه به ماه بزرگتر می شی و از روزای نوزادی و کودکیت داری فاصله می گیری. اما از طرفی وقتی که می بینم که هر چی جلوتر میریم و تو بزرگتر میشی، شیرین تر و بامزه تر و دلنشین تر می شی بازم امیدوار می شم و خوشحالم و دیگه دلم نمیسوزه. روزای با تو بودن خیلی خوبه. حتی در تصورم هم نبود که بچه داری و مادر بودن اینقدر شیرین و دلچسب باشه. همه از سختیها و دشواریهاش می گفتن و میگن اما من بجز قشنگی و خوبی و پاکی و مهربونی از تو چیزی ندیدم. اگر هم که سختی باشه که قطعا هم هست به قدری تو خوب و عالی هستی که اصلا به چشمم نمیاد و مهم نیست. ...
6 ارديبهشت 1392

گالری عکس هفده ماهگی

عکسهای هفده ماهگی بهدادی   ساحل بندر انزلی  قبل از پیرایش. اینجا نیم ساعت قبل از رفتن به آرایشگاه هست پس از پیرایش اینجا هم آماده شدی که بریم گردش جاده ی ماسوله . هوا خیلی عالی بود جای همه تون خالی بود توی ماشین خوابت برد و آوردمت رو ی مبل گذاشتمت که بیدار بشی .  اما بیهوش بودی و از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده خوابیدی دلم نیومد و بردمت گذاشتمت توی تختت. ساعت یازده بیدار شدی و تا ساعت چهار صبح من و تو داشتیم باهم بازی می کردیم و حرف می زدیم و ... ...
5 ارديبهشت 1392

گزارش شیرین کاریهای هفده ماهگی

                                    شیرین کاریهای هفده ماهگی بهداد عزیزم     اینجا، تازه از خواب بیدار شدی و ژولی پولی رفتی که شکلات برداری نوک پاهات رو ببین که چطوری ایستادی وروجک؟ اینجا هم دوباره اومدی قسمت پذیرایی که به همه وسایل ممنوعه داری دست می زنی بهداد عاشق آب بازی و شلنگ و آب پاش عزیز دلم! در روز چندین بار نماز می خونی.  تمام مدت روز بازیت باکفگیر ملاقه و قابلمه و ...
4 ارديبهشت 1392